روز نگار 1404/01/23
- ghmonhi@gmail.com
- انشاهای من

امروز را اینگونه آغاز می کنم. هوا بهاری است و باران بایده است و شاید دوباره ببارد . ابر ها در هم فرو رفته اند پشته پشته. هوای تهران اینگونه است. امروز مقاله ای نوشتم برای سایت مرکز ماساژ ماهور و منتشر کردم . لینک آن را برای شما می گذارم.
شاید برای شروع امروز داشتن فالی نیکو از میان اشعار حافظ خوب باشد ولی این فال را نزدم. زیرا من و او به دوسویه ی متفاوت می اندیشیم . او به سوی اجلیت انسان مسیر انسان را می داند و رسیدن به لقائ الله و من هم به سوی اجلیت انسان می روم ولی از مسیری دیگر که انسان باید به مقام حیوان برسد و بعد گیاه و جماد. زیرا ذکر واقعی همان سکوت است و تمکین و هیچ تمکین کننده ای ساکتن تر از سنگ نیست.

دیروز احوالی خوش داشتم . سرگرم روزگار خودم. هنوز هم خیلی دوست دارم در دنیای درون خودم غرق شوم و بدون توجه به من بیرونی ام به نوشتن بپردازم ولی این من بیرونی دوست دارد به بازی کردن های عادت کرده اش بپردازد. او مثل یک بچه مدرسه ای شلوغ کار دائما از جایش بلند می شودذ و می دود و ورجه وورجه می کند و دنیای درون مرا به هم میریزد و بعد شیطنت بعدی اش را شروع می کند. وقتی نگاهش می کنم آرام می شود و گوشه ای می نشیند.
الان هم همینطور شده است . به او نگاه کردم . او نشست و من توانستم روز نگار امروزم را بنویسم. تخیلاتی عجیب برای ادامه ی نوشتن رمان تن های خاموش در سر دارم. نمی دانم انتهای آن چه می شود ولی می دانم خوب است چون در انتهای بوی خون به مشامم رسیده است.
هر وقت بوی خون جاری به مشامم می رسد احساسا می کنم یک کار واقعی تمام شده است و من می توانم کار واقعی دیگری را تمام کنم.
همه مانند پژشکان خون را مایه ی حیات می دانند ولی واقعیت جدای از این مطلب است . خون درون مایه ی غیر انسانی دارد و منبسط کننده ی جریان عاشقی میان انسان و ماورای انسان است از نگاه من. بخاطر همین وقتی خون جاری می شود احساسا می کنم انبساط آن به انتها رسیده است که جاری گشته .
به هر حال این کلمات رستاخیز دیروز تا امروز من است . گاهی کنجکاوی در دنیای درون مستلزم روز هایی است که در گذشته به سختی سپری شده است و یاد آوری آرامشی که امروز ناشی از هر چه بوده حالم را به نحوی شایسته خوب می کند
اینقدر تا این چهل و شش سال آغشته به دنیای بیرون شده ام که می ترسم هرگز تا انتهای درونم نتوانم غوص کنم. و میدانی این ترس چیست. ترس از نرسیدن به افق بعدی. ترس از دست دادن خودم به بهایی اندک که همین آغشته شدن به رنگ و لعاب هستی مرا مشغول خودش ساخته است.
شاید نوشتن دغدغه های امروز برای کسانی که پنجاه سال آینده ی مرا می خوانند جالب باشد ولی اغلب دغدغه های امروز من داشتن آسایشی است که دوست دارم محیط اطرافم آن را تجربه کنند.
احساس می کنم هر چه در این دنیا به تلاش بیشتر، هدفمند می پردازم من بیرونی ام ساکت تر و آرام تر می شود.
هزینه ی شگرفی انسان باید بپردازد تا از گذر دوران برق های فسیلی و آب های پشت سد بگذرد و دوباره قناعت کند به قنات و خورشید و خواب مناسب برسد و به یک وعده غذای گوشتی در دو روز یا سه روز بسنده کند. گذر تنگی است در این دوران
گاهی احساس می کنم که با این همه وفور و فوران نعمات خیلی خوشبختم ولی باید بدانم انسان عادت کرده به این همه رفاه و وفور بالاخره روزی می رسد که جوابش را ندهد و این همه تولید متوقف شود و بعد انسان به اندیشیدنی واداشته شود که آمادگی اش را ندارد.
من حیرانم از این همه درد پیش رو . رمان یک قرن و یک روز را نوشتم و گفتم این درد هست و دامن ما را خواهد گرفت در خفا . هنوز جمعیت زیادی آن را نخوانده اند ولی خواهند خواند.
ما بی محابا ته سیگار هایمان را زمین می ریزیم و به خشونت با پرندگانی که از مرحله ی انسانیت گذر کرده اند برخورد می کنیم. به سگ ها غذا می دهیم و گرگ ها را عزادار هستی می یابیم و در هر موضوعی که به ما ارتباط ندارد اجازه می دهیم دخالت کنیم.
گاهی فکر می کنم که اگر دایناسور ها شعور مند بوده باشند شاید در چند دهه ی آینده از پناهگاهشان خارج شوند و بر ما بتازند و چه تازیدنی و چه جنگی . افکار احمقانه ی من در این ساعت که رعد و برق می زند خیلی باحال و جذاب است.
امروز اولین دور مذاکرات غیر مستقیم ایران و آمریکا است.
یک بسته سیگار کمل مشکی 42000 تومان
کولر آبی جدید زیر سقفی برای یک آپارتمان 60 متری 48.000.000 تومان
با این اخبار امروز مواجه شدم.