رخداد حضور انسان در پی رانش یک تکه از خاک بر خاکی دیگر و آماس تجربه شده ای بود که این ساییدن به بار آورد.
چقدر چرکین است زمانی که انسان به واسطه ی ساییده شدن از پهنه ای خاکی به بیرون خود سرک می کشد و بدون آنکه بفهمد که چه چیز باعث شده که از درون خود به بیرون آید و بخلد و بگردد و عادت کنون به کتمان نمودن فضولی هایش.
اگر یک لحظه به عقبه ای که دیگر وجود ندارد بخواهیم نگاهی بی اندازیم متوجه می شویم اصلا ارزشی نداری کلمه ای حرف بزنیم و کلمه ای درباره ی خود بگوییم و آنچه می توانیم ببینیم و بگوییم و بنویسیم. فقط یک لحظه به ابتدای خود نگریستن بساط عواطف را در هم آمیخته می کند و بعد کوری عمدی و آلزایمر عمدی و دهها از این نوع برای انسان حادث می شود.
من در پی آن خردی هستم که می دانست روزی انسان به ابتدای خود خواهد اندیشید چگونه توانست مبارکی را از یک هیمنه ی خاکی آلوده به گنداب بد بوی بگستراند.
به هر حال هر چه هست در انتها می تواند دوست داشتنی تر از ابتدایش باشد.
فعلا من به همین بسنده می کنم .
خاک من گرفته تر از آن است که بخواهد با کل باران اقیانوسی پارسال تا امسال به یکباره شسته شود و پاک شود و به دریا بازگردد. بگذار من به آهستگی در این فانیکده ی خود پیش بروم و دوباره به ابتدایم نگاه کنم شاید جمله ای جدید برایش بتوانم بنویسم و دیگر هیچ