14031219

من در میان شما زیست می کنم

و همین کافی است که من بنشینم و روزم را بنویسم که بر من چه گذشته است.

شاید امروز نوشتن این روزنگار برای هیچکس ارزشمند نباشد ولی در آینده عزیزانی که هنوز به این دنیا پای نگذاشته اند از اینکه می بینند یک نفر بوده روزنگارش را تمام و کمال نوشته به خودشان ببالند. زیرا آنها با خواندن این روزنگار ها که در تاریخ ثبت می شود می توانند زندگی نزیسته در این سالها را زیست کنند و بر دامنه ی دانش و آگاهی شان بی افزایند و راحت تر زیست کنند.

این روز نگار ها حاصل تجربیات روز مره ی من در مسیر کوتاهی است که تا پایان عمرم باقی مانده است

شاید نوشتن شرایط آب و هوایی و یا نوشتن اندیشه ی همگانی که بر همه ی مردمان این روزگار مستولی است در دهه های بعدی بتواند اندیشه ای ایجاد کند که بتواند شرایط مساعد تر انفرادی برای زندگی خانوادگی ایجاد کند.

امروز در بخش انشاهای من دوست دارم در باره ی مساله ی زوجیت صحبت کنم و درباره ی آن بنویسم

به هر حال امروز بر من اینگونه گذشته است که در پیش رو می آید.

من دیشب با توجه به اثرات خواب میان روز دیروزم نتوانستم خوب بخوابم شاید دو ساعت خوابیدم که آن هم چندان خواب ارزشمندی نبود. به هر حال صبح زود برخواستم و انشایی را با خودکار نوشتم که شاید عکس آن را منتشر کنم و دغدغه ی امروزم را در ادامه ی این نوشتار منعکس کنم.

امروز صبح خودروی قدیمی من خراب شد و موتور جوش آورد. مکانیک سیاری به اسم محمد نوجوان که مرد آسمانی به نظر می رسید ماشین را درست کرد و من به مجموعه رسیدم با خیال راحت.

امروز دغدغه ای داشتم در ادامه ی مسیر یادگیری دوره ی سایت برتر و با این مساله آنقدر دست و پنجه نرم کردم که دانش من در این زمینه باز هم ارتقا یاقت . نمی دانم گفتن این موضوع چقدر مهم است که هیچ لذتی بالاتر از یادگیری را در این روز ها احساس نمی کنم.

راستی دیروز فهمیدم دلیل آن حال بدی که برایم به وجود آمد چه بود. که در ادامه به توضیح آن می پردازم.

این روز ها من دغدغه ای بجز یادگیری وب سایت نویسی و نوشتن داستان و افزایش سوادم ندارم ولی با توجه به گذشته ای که زندگی پر بود از دکمه های اختلال ایجاد کن که هر کدام گوشه ای از زندگی مرا پر می کرد دیروز با هجمه ای از این اختلال روبرو شدم.

من در طول این روزها با تعداد زیادی از انسانهایی که می شناختمشان فاصله گرفته و یا کلا آنها را فراموش کرده ام. این فراموشی هم بصورت کاملا غیر عمدی صورات گرفته است . زیرا مسائلی که امروز با آن روبرو هستم آنقدر برایم مهم شده که مغز مرا کامل در اختیار خودش گرفته و دیگر جایی برای اندیشیدن به آن موضوعات حاشیه ای برای من نمانده است. دیروز یکی از روابطی که نباید در زندگی من ایجاد شود در شرف ایجاد شدن بود ومن با توجه به ذهن خلاقی که دارم تمام تصویر هایی که ممکن است در ادامه ی یک رابطه برایم به وجود بیاید را متصور شدم . این تصور خوشایند بود ولی کاملا وقت تلف کن و بی ارزش و این دقیقا نقطه ی مقابل مسیری بود که امروز در حال طی کردن آن هستم. و این تداخل اندیشه چنان بر وجود من تاثیر منفی گذاشت که مرا به سر درد و بی حالی و گرفتاری وا داشت.

و امان از زمانی که مشکل پیدا می شود. دارو و مسیر درمان هم پیدا می شود. و من این موضوع تازه در شرف ایجاد شدن را به یکباره کنار گذشتم و دوباره به مسیر واقعی خودم باز گشتم و حالم بهتر شد ولی هنوز در وجودم جای زخم دیروز را احساس می کنم.

به هر حال امروز بعد از گذر از کلاس های اولیه ی وب سایت سازی به خوابی عمیق فرو رفتم و حدود سه ساعت بی دردسر خوابیدم و بر خواستم و دوباره به مسیر یادگیری پرداختم.

حالم خیلی خوب است. تقریبااز تمام مسائل سیاسی به عمد بی خبرم .

هوا بسیار خوب است و باران خوبی هم باریده است.

فکر می کنم امسال نوروز به رامسر بروم و در آنجا مسیر یادگیری را ادامه بدهم.

موضوعاتی که برای انشا های من امروز به نظرم رسیده که باید درباره ی آنها بنویسم به شرح ذیل است.

  • مساله ی نگاه درست به ازدواج در انتهای نو جوانی
  • سیاست مداران و رهبران جهانی از نگاه من
  • مساله ی مرز و پرچم
  • مساله ی خوردن غذا برای ادامه دادن مسیر زندگی
  •  

به هر حال من از نوشتن هرگز خسته نمی شوم و چیزی می نویسم به درد خودم بخورد و چون به درد من می خورد می تواند به درد همه ی همسانهای خودم برسد. من به حقیقت باور دارم که نفس من از نای همه ی انسان های روی زمین عبور می کند. پس لاجرم برای خود نوشتن من از جنس همه است و می توان برای معاش همگانی ارزشمند باشد.

به هر حال امروز در مرکزماساژ ماهور شرایط میزبانی از میهمانان به نحوی مناسب و خوب پیش رفت . ما تعداد مناسبی میهمان داشتیم و از آنها پذیرایی کرده ایم.

حال دلم خوب است

ملالی نیست کلا.

با احترام.

قاسم منهی

14031219

ghmonhi@gmail.com وب‌سایت

نظرات بسته شده است.