Deprecated: Automatic conversion of false to array is deprecated in /home/ezeqniey/public_html/wp-content/plugins/elementor/includes/api.php on line 176
نوشتن زیر سایه ی جنگ

نوشتن زیر سایه ی جنگ

نوشتن زیر سایه ی جنگ

تقابل اندیشه‌ها و ریشه‌های ما در موضوع نوشتن زیر سایه ی جنگ

نوشتن زیر سایه ی جنگ: همیشه صاحبان اندیشه‌های زیبا، در جهان، به گونه‌ای با دیگر اندیشه‌های زیبا روبه‌رو می‌شوند که نتیجه‌اش الزاماً به کام آدمیان نیست.

در ابتدا لازم بود بدانم در این دنیای بزرگ، کجایم و اینجا چه می‌کنم. پیش از آن اما، در اندیشه بودم که چه عاملی باعث شد پا به این جهان هستی بگذارم.

با اندکی تأمل دانستم که در میانه‌ی سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ میلادی، وضعیت اقتصادی و چرخش‌های مالی در سرزمینی که من بدنیا آمدم، چنان بود که خانواده‌ها باور داشتند داشتن فرزند به رشد اقتصادشان کمک می‌کند. گمان می‌برم من هم تنها به همین دلیل، پای به این دنیای پر از تضاد گذاشتم.

در هر حال، هرکدام از ما انسان‌ها در شرایط خاصی متولد می‌شویم که علت شکل‌گیری آن شرایط، به‌گونه‌ای خاص یا حتی تصادفی بوده است. آن روزها که نطفه‌ی ما بسته می‌شد، دغدغه‌ای در ذهن پدران نبود که آینده‌ی فرزند چه می‌شود؛ بیشتر، چشم‌وهم‌چشمی، حسادت و نگرش‌های کوته‌فکرانه، مرد و زنی را برمی‌انگیخت که زودتر صاحب فرزند شوند، مبادا کسی برچسب «اجاق کور» به آنها بزند.

من نیز، شبیه بسیاری از هم‌محلی‌هایم به دنیا آمدم، با آن‌ها رشد کردم و از سختی‌های آن دوران گذشتم و حالا، خسته‌تر از همیشه، در این دقایق دلگیر و فرسوده ادامه می‌دهم.

چندی پیش، موضوعی تحقیقاتی درباره عمیق‌ترین و بلندترین نقطه‌ی کره‌ی زمین توجهم را جلب کرد. دریافتم که زمین ما، مدور و گرد، صیقلی‌تر از تیله‌ای آبی است و ناهمواری‌های خرد و کلان آن، در برابر عظمت کائنات بی‌معناست. آن وقت فهمیدم که تمام توان انسان برای نابودی نسل خودش، تنها به اندازه‌ی نیش یک پشه در مقابل عظمت یک فیل است؛ اصلاً به چشم نمی‌آید.

فکر می‌کنیم می‌توانیم دنیا را با اندیشه‌ها و بمب‌های هسته‌ای‌مان نابود کنیم، اما واقعیت این است که تنها می‌توانیم آن اندیشه‌های متخاصم و مخالف را برای زمانی کوتاه، در وجود انسان‌ها خاموش کنیم. اما دوباره، همین اندیشه‌ها در وجودی دیگر زنده می‌شوند و باز همان جدال، همان کشاکش، همان تراژدی تکرار می‌گردد؛ تا فصل تازه‌ای بر کتاب قطور تاریخ افزوده شود.

این چرخه، تقدیر طبیعی نوع بشر بوده و هست.

من از شر خودمان ترجیح می‌دهم به جهانی پناه ببرم که بلوغ عقلِ آدمی به حدی رسیده باشد که بفهمد حجاب واقعی، پشت پلک‌های انسان جا خوش کرده، نه بر دیوار خانه‌ها و مرزهای کشورها.

همین بی‌پروایی نگاه است که مرزها را از هم می‌گسلد.

در روزگار من، جنگی آغاز شد و به فاصله‌ای کوتاه پایان یافت. من فهمیدم که اندیشه‌های تازه، همیشه مورد هجوم صاحبان اندیشه‌های ریشه‌دارتر و جاافتاده‌تر قرار می‌گیرند. درست همان‌جا که حسادت، رشد نوباوگان اندیشه را خشکانده و نمی‌گذارد قدرتی دیرینه جای خود را به قدرتی تازه بدهد.

من هیچ علاقه‌ای به داوری درباره‌ی جنگ‌ها ندارم، و تمایلی هم به تحقیق درباره‌ی آن ندارم که پیروزِ جنگ کیست و شکست‌خورده‌ی آن کدام. فقط به‌اندازه‌ای می‌دانم که جنازه‌های آرمیده در خون، بهای بلوغ اندیشه‌ی آدمی هستند.

من این روز ها در کنار کار کردن برای امرار معاش و گذر از روزمرگی فقط به نوشتن می پردازم و امروز مشغول به اتمام رساندن رمان گمنام هستم . امیدوارم همه ی ما در مسیر سعادت اندیشه ی مان گام برداریم و در همین مسیر بدون دردسر و تحمل رنج کارمان تمام شود و از میان هم به شادی رخت بر بندیم و برویم.

سایر داستان های دیگر که نوشته شده و منتظر ویرایش هستند : رمان تن های خاموش . رمان ماهور آخرین ابر انسان . این دو رمان به عنوان آخرین سر فصل های نوشتاری من در فصل اول حیات نوشتاری من شناخته خواهند شد و من بعد از این فصل از زندگی ام قصد دارم رمان عظیم جانکن را بنویسم که فکر می کنم حجمی بیش از بیست جلد کتاب پانصد صفحه ای داشته باشد. و موضوع آن هم پیرامون حوادث و اتفاقات تاریخ معاصر ایران است.

در ادامه امیدوارم دوباره بتوانم داستان کوتاه بنویسم و دارم تلاش می کنم مضامین کوچک داستانی را در غالب های دو هزار کلمه ای تولید و به جامعه ی انسانی پیرامونم تقدیم نمایم.

تا طلوعی دیگر بدرود

قاسم منهی 14040411

 

ghmonhi@gmail.com وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *